پسر عزیزم درست 30 فروردین ماه تولد یکسالگی شماست تولدتتتتتتتتتتتتتتت مباااااااااااااااااااارک عزیزم شاید الان توی دلت بگي عجب بابا مامان بیخیالش که اولین تولد یکسالگی رابرام جشن نگرفتنولی باید بدوني عزیزوم که مامان وبابا خیلی برای تولد یکسالگی برنامه داشتن ميخواستيم برات يه جشن درست وحسابییی بگیریم اما بخاطر مرگ عمو حجت ديگه نشد انشاله تولد دو سالگی پسرگلم، خلاصه جونم برات بگه پسر گلم که از وقتی پا تو یک سال گذاشتی چقد شیرین وخواستنی تر شدی هرروز از خدا دعامیکنم که تورو ازمون نگيره آخه همه دلخوشی من وبابا هستی عزیزم خلاصه جونم برات بگه که خیلی وقته که ديگه راه میری ومراوده مستقل شدی کلی کلمات تازه یاد گرفتی که برات مینویسم بعد الان ديگه داره کم کم خوابم ميگيره عزیزم عاشششششششششقتم
سلام پسرکم
طاهای عزیزم ببخشید که اینقدردیر به دیربه وبلاگت سرزمینم دوتا دلیل داره یکی اینکه این روزا خیلی درگیرم ودليل دوم اینکه شما گل پسر ماشاله شيطون شدی وهمش وقتم با شیطنت های شما میگذره ولی از حالا قول ميدم تمام خاطرات قشنگت رو لحظه به لحظه برات بنويسم تا وقتی بزرگ وبزرگتر که شدی بخونی ولذت ببری دوووووووست داااااااااااااااااارم نفسم
تسلیت پسر عزیزم
خدایا برعموحجت رحمت بفرست وبیامرزش پسرم بابایی داره الان سخت ترین شرایط رومیگذرونه باهمدیگه براش دعا کنیم که خدا بهش صبر بده که بتونه مرگ عمو راتحمل کنه همچنین به زن عمو، بابایی،مامان جون، عمونوشاوعمه ها خدا به همشون صبر بده
نه ماهگی گل پسرم
سلام پسرقشنگم نه ماهگیت مبارک ببخشید که دیر بهت تبریک گفتم آخه مامان جان این مدت که نيومدم يه اتفاق خیلی خیلی بد برامون افتاد که از حالا این مدت رو مفصل برات مینویسم مینویسم که زمانه همیشه يه جور نمیچرخه مینویسم که بدوني وتوذهنت بسپاری که توی این دنیا همیشه آدم شاد شادنیست يه روزی میادکه غم دنیامیادسراغمون خلاصهواتفاق بد اينه که عموی عزيزت عموحجت دوماه پیش بخاطر گاز گرفتگی ازپیشمون رفت پیش خدای مهربون
پسرم کلی کارهای جدید یاد گرفته
پسر گلم درست اول چهار ماهگی بودی که قل خوردن را شروع کردی پنج ماهه شدی عقب عقب میرفتی واول شش ماهگی چار دست وپارفتن رو یاد گرفتی اولش میپریدی مثل خرگوش اما هفت ماهه ديگه کامل چهاردست وپا رفتی کلی تلاش برای سرپا ایستادن وراه رفتن داری کلی از دوستات جلو هستی یعنی بچه هايي که باهم هم سن هستین مثل الیکا دختر عمو یا مهدی پسر عمو یا نازيلا دختر عمه از همه اينا خیلی زودتر یاد گرفتی حتی بعضی هاشون ازشما بزرگترن ولی شما ماشالا زبروزرنگی مامان جان وخلاصه اینم بگم درست شش ماه شما تمام شده بوده همون روز شش ماهگی اسم بابا صدا کردی اگر بدوني بابا ازاين که پسر کوچولوش داره صداش میکنه چقدر خوشحال بود از خوشحالی به همه تلفن زد گفت که طاها کوچولو گفت بابا ومن اون لحظه خداروشکر کردم که بابایی این قدر خوشحال الانم که روزی صد بار اسم بابا روصدامیکنی حتی وقتی گریه میکنی بعضی وقتا ميگي مامان بیشتر ميگي بابا
پسره خوش قدمم
اینم عکس طاها گلی
پسر قشنگم ببخشید که دیر عکس تولدت رو فرستادم اما بهت قول ميدم از تولد تا الان سر يه فرصت مناسب همه عکس هارو بذارم برات عشق مامان این عکسی که برات گذاشتم درست لحظه تولدت هست که همون موقع همکارای بابا زحمت کشیدن وازشما گرفتن تا به بابا نشون بدن آخه بابا خیلی انتظار میکشید تاشماروببینه نه تنها بابا همه خانواده عزیزمامان وقتی به دنیا اومدي با اومدنت يه عالمههههههه شادی واتفاقات خوب برامون آوردی پسر قشنگم دووووووست داااارم